ازطایفه بهار

.

برای م. پ


#ازطایفه_بهار

 

#دختر_اردیبهشتی ، گل تو را بو میکند
بعداز آن با عطر موهای تو جادو میکند

میدهد نیمی از آن را هدیه ای بر رازقی
نیم دیگر را نثار یاس و شب بو میکند

می ستاند رنگ خود را از دوچشم ناز تو
باهمان چشمان دریایی ، هیاهو میکند

جلوه ای از دیدگانت بر غزالان میدهد
مشق چشمان تو را ، سرمشق آهو میکند

میفریبد بادرا ، آشفته سازد موی تو
باخم گیسوی تو یاحق و یاهو میکند

روی می پوشد تورا ، تا کس نبیند روی تو
غنچه هایش را برایت برج و بارو میکند

می رود دنبال تو تا آسمان ، تا روی ماه
هرکجا باشی به آن جا ، خوی گل ، خو میکند

تا نَبُرّد دست خودرا بازهم ، جای ترنج
چشم دنیا را به دیدار تو کم سو میکند

از غرورت شمّه ای شیر ژیان را میدهد
از وقارت جلوه ای را نذر یک قو میکند

آنچه کردی با گل اردیبهشتی ، نازنین
بی گمان تنها خدایش با دل او میکند


#امیرحسین_مقدم
بیستم شهریور نودوشش


https://telegram.me/amir_h_moghadam

قسم

قسم به قصه آن شب ، شبی که باتو سحرشد
به لحظه ای که رسیدی ، به لحظه ای که خبر‌شد

به آسمان نگاهت ، همان شراره جوشان
که درشماره نیامد ، دمی که باتو به سر شد

قسم به سرو وجودت ، درآن زمان که نبودی
گل تکیده به قصد تن خمیده تبر شد

درآن زمان که نبودی ، قسم به لحظه بودن
هزار قافیه مرد و هزار واژه هدر شد

هزار خاطره رفت و هزار فاجعه جایش
نشست و بود و نبودم ، چه ساده زیر و زبر شد

از آن زمان که تو رفتی دل تکیده پریشان
نشست و تیر نظر را ، تصور تو سپر شد

به شعله شعله آتش که شعله اش تو کشیدی
به ناله ناله جانم که گوش جان تو کرشد

من از تو بس که سرودم ، پرازتو چشم خدا شد
سپند و‌آتش و مجمر ، نظر نکرده نظر شد

از آن شبی که تو رفتی ، پراز خیال توام من
شکوه گم شده بازا ، که چشم حادثه تر شد

امیرحسین مقدم 

۱۹/ش/۹۶