دوازده رخ
دوازده رخ ...
ویرایش آخر
تو که باشی بخدا با دل و جان می جنگم
با هرانکس که کشد خط و نشان می جنگم
عالم و آدم اگر حکم جدایی بدهند
با همه عالم و با آدمیان می جنگم
فرِّ جمشیدم اگر نیست ، چه غم فرِّ تو هست
جان جان ، بهر تو با جام جهان می جنگم 1
چون فریدون گذر از دجله کنم من با اسب
یکّه با فتنه ضحاک زمان می جنگم 2
ایرجم رفت اگر ، هست منوچهر به جای
با ستمکاره ترین قوم جهان می جنگم 3. 4
سام نیرم بشوم ، گرز گرانی در دست
نیزه و تیع نه ، با گرز گران می جنگم 5
نقل آن پیر جوان سر ، ره عشقم آموخت
آه رودابه منم زال ، چنان می جنگم ، 6
که نویسند به تاریخ ، مراین جنگیدن
آری از بهر تو با ببر بیان می جنگم
راه عشقت بخدا هفت نه هفتادش بود
خان به خان یکسره با دیو و ددان می جنگم
اگر از رستم و تهمینه نیاموزم عشق
با خودم تا به سرانجام زمان می جنگم 7
شوق دیدار پدر دارم و دورم از او
وای ازعشق پدر با پدران می جنگم ،
جان جانه من ، پور جوانم سهراب
تا قیامت همه دم ، جامه دران می جنگم
آتش کینه و تهمت بفروزند اگر
چون سیاوش همه با مهر و زبان می جنگم 9
گیوگودرز منم ، عشق تو چون کیخسرو
یک تنه با همه ء کون و مکان می جنگم 10
خسرو ام ، کین سیاوش بکِشم از دشمن
ّبا دل پرگله با دد صفتان می جنگم 11
چاه اگر چاه منیژه است ، نگون خواهم بود
بیژنم بی خبر از سود و زیان می جنگم 12
تو که باشی به دلم جای هراسیدن نیست
تو که باشی بخدا با سرطان می جنگم
نگارش نخست اردیبهشت / 96
بازنویسی نهایی شهریور /96
#امیرحسین_مقدم
پی نویس ها در ادامه مطلب
امیرحسین مقدم